♥|عاشق کشون|♥
پآت وایسادم نفس!

ازهیچ کاربچگیم پشیمان نیستم جزاین که دوست داشتم زودتربزرگ شوم!


+ تاریخ شنبه 20 / 4 / 1391برچسب:, | ساعت18:47 | نویسنده ندآ
|


 

تمام دردمن این است

که یک نفردرزندگی من هست

                                           که نیست!


+ تاریخ شنبه 20 / 4 / 1391برچسب:, | ساعت18:47 | نویسنده ندآ
|


اگرتنهاترین تنهایان جهان شوم بازهم....خداهست!

اوجانشین همه ی نداشتن هاست...

نفرین ها وآفرین هابی ثمراست...اگرتمامی خلق گرگ های هارشوندوازآسمان هول وکینه برسرم ببارد،تومهربان جاودان آسب ناپذیرمن هستی...

ای پناهگاه ابدی

تومی توانی جانشین همه ی بی پناهی هاشوی...

"شریعتی"


+ تاریخ پنج شنبه 15 / 4 / 1391برچسب:, | ساعت15:37 | نویسنده ندآ
|


گاهی گمان نمی کنی ولی می شود،گاهی نمی شودکه نمی شود

گاهی گدای گدایی وبخت باتونیست

گاهی تمام شهرگدای تومی شود...

"علی شریعتی"


+ تاریخ پنج شنبه 15 / 4 / 1391برچسب:, | ساعت15:34 | نویسنده ندآ
|


ای دل من....

ای دل من چه دیدنی ست منظره ی شکسته ات...

تارخزان تنیده برپنجره های بسته ات...

درشب سردبی کسی می کشی،به قصه ی ساحل عشق وکشتی شعربه گل نشسته ات...

نقش بهانه می زندیادبهاریش براین دفتر...

زردگشته ازخاطره های خسته ات.......


+ تاریخ پنج شنبه 15 / 4 / 1391برچسب:, | ساعت15:28 | نویسنده ندآ
|


بازباران باترانه می خوردبربام خانه

خانه ام کو؟خانه ات کو؟آن دل دیوانه ات کو؟

روزهای کودکی کو؟فصل خوب سادگی کو؟

یادت آیدروزباران گردش یک روزدیرین؟

پس چه شددیگرکجارفت خاطرات خوب وشیرین؟

کوچه هاشدکوی بن بست دردل توآرزوهست؟

کودک خوشحال دیروزغرق درغمهای امروز

یادباران رفته ازیاد،آرزوهارفته برباد...

بازباران،بازباران،باترانه می خوردبربام خانه

بی ترانه بی بهانه شایدم...

                                     گم کرده خانه


+ تاریخ پنج شنبه 15 / 4 / 1391برچسب:, | ساعت15:20 | نویسنده ندآ
|


 دختری پشت یک هزارتومانی نوشته بود:پدرمعتادم به خاطرهمین پولی که پیش توست یک شب مرابه دست صاحب خانه مان سپرد...

خدایا!

چندمی گیری تاشب اول قبرقبل ازاین که توازمن سوال کنی من ازت بپرسم؟...

 

 


+ تاریخ پنج شنبه 15 / 4 / 1391برچسب:, | ساعت15:9 | نویسنده ندآ
|


ئه وه نده م له ئاسمان روانیوه ئه ستیره کان وایان زانی چاوم بوجوانی اوان سوره،نه یان زانی شه یدای که سیکم هینده ی اوان له من دوره...

 

ازطرف دلم واسه اونی که خودش می دونه...


+ تاریخ شنبه 13 / 4 / 1391برچسب:, | ساعت1:43 | نویسنده ندآ
|


خوش به حال راننده تاکسی های میدان آزادی که بدون ترس فریادمی زنند:آزادی...


+ تاریخ چهار شنبه 12 / 4 / 1391برچسب:, | ساعت11:57 | نویسنده ندآ
|


زن عشق می کاردوکینه درومی کند...

دیه اش نصف دیه ی توست ومجازات زناییش باتوبرابر...

می تواندتنهایک همسرداشته باشدوتومختاربه داشتن چهارهمسر هستی...

برای ازدواجش درهرسنی اجازه ی ولی لازم است وتوهرزمان که بخواهی،به لطف قانون گذار،می توانی ازدواج کنی...

درمبحسی به نام بکارت زندانی ست وتو...

اوکتک می خوردوتومحاکمه نمی شوی...

اومی زایدوتوبرای فرزندش نام انتخاب می کنی...

اودردمی کشدوتونگرانی که کودک دخترنباشد...

اوبی خوابی می کشدوتوخواب حوریان بهشتی می بینی...

اومادرمی شودوهمه جامی پرسند:نام پدر؟

وهرروزاومتولدمی شود،عاشق می شود،مادرمی شود،پیرمی شود،ومی میرد

وقرن هاست که اوعشق می کارد وکینه درومی کند...

چراکه درچین وشیارهای صورت مردش به جای گذاشت،زمان جوانی بربادرفته اش رامی بیندودرقدم های لرزان مردش،گام های شتاب زده ی جوانی برای رفتن وودردهای منقطع قلب مرد،سینه ای رابه یادمی آوردکه تهی ازدل بوده وپیری مرد رفتن وفقط رفتن رادردل او زنده می کند...

واین هاهمه کینه است که کاشته می شوددرقلب مالامال ازدردواین.... رنج است!

"دکترعلی شریعتی"


+ تاریخ چهار شنبه 12 / 4 / 1391برچسب:, | ساعت11:41 | نویسنده ندآ
|


به جرم دختربودن تاکی بایدرنج بکشم؟

به دختربودن ...تاچه موقع بایدبگریم؟

وقتی ازپدرمی پرسم سوالاتم را،جزسکوت،جوابی برایم ندارد...

دخترراباکدام(دال)بنویسم که ازجنس دردوداغ نباشد؟

ای خدای سرزمین های بیکران

دخترراباکدام(خ)بنویسم که به خاطرخطاهای نکرده اش بایدیک خاطره ی خوب اززندگی نداشته باشد؟

این بنده ات راباکدام (ت)بنویسم چراکه تاکی بایدتاوان کارهای نکرده اش راپس بدهدوتنبیه بشودبه خاطرهرحرفی وسخنی که بزندازآزادی!

اورا،خودم را،باکدام (ر)بنویسم که رنج سراغی ازاونگیردوکدام(ر)اورارهامی کندازقیدوبندوشرط؟

آیااین بنده ی بی گناهت پس ازسالیان سالی که دنیاراآفریدی هنوزتاوان این راکه نامش دختراست پس نداده که این چنین رنج می کشدوهردم،تنهاشریعتی ست که می نویسد:زن عشق می کاردوکینه درو می کند؛امااوخودزن نبودتاززن بودنش،حق نداشته باشدزبان به اعتراض علیه ظلم هاگشاید؟

بابت این (نون)لامذهب

بایدتاکی نابودبشودونانداشته باشدونگویدهیچ گله ای را؟.....

خدایا

دردمن دراین کاغذجانمی شود...

نمی نویسم تادل تنگم بیشترازاین ازکینه پرنشودونشتابدبرای آمدن به سویت...

برای پیداکردن سوالاتی که تو،تنها،مختاری به پاسخ آنان...

 

ندا/باموجی ازغصه...


+ تاریخ چهار شنبه 12 / 4 / 1391برچسب:, | ساعت11:19 | نویسنده ندآ
|


وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود و در تمام شهر
قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند
وقتی که چشم های کودکانه عشق مرا
با دستمال تیره قانون می بستند
و از شقیقه های مضطرب آرزوی من
فواره های خون به بیرون می پاشید
وقتی که زندگی من دیگر
چیزی نبود هیچ چیز بجز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم باید باید باید
دیوانه وار دوست بدارم

«فروغ فرخ زاد»

 


+ تاریخ دو شنبه 10 / 4 / 1391برچسب:, | ساعت23:39 | نویسنده ندآ
|


هربارکه ازکنارم می گذری ............
نسیم حضورت چون طوفانی سهمگین .......
سقف پوشالی خانه رویاهایم راباخودمی برد.......
.......................
من می مانم و..........یک دل ویران


+ تاریخ دو شنبه 10 / 4 / 1391برچسب:, | ساعت23:28 | نویسنده ندآ
|



+ تاریخ شنبه 6 / 4 / 1391برچسب:, | ساعت22:8 | نویسنده ندآ
|



+ تاریخ شنبه 6 / 4 / 1391برچسب:, | ساعت16:22 | نویسنده ندآ
|


دوست دارم قدتموم دنیا؛باوجودفاصله ای که بین ماهست

هرروزپنجره های دنیارابه شوق دیدنت می گشایم آه...یک روزازجلوی پنجره ام عبورکن.....


+ تاریخ شنبه 6 / 4 / 1391برچسب:, | ساعت16:11 | نویسنده ندآ
|


 

آه...

درآن دم که می گرددنفس درسینه ام خاموش

نمی خواهم کسی ازمردن من باخبرگردد

نمی خواهم پدربرهم نهدچشمان بازم را

نمی خواهم که مادرسختی جان کندنم بیند

ولی مادر...

اگرروزی رفیقی مهربان آمد

زتوپرسید:فلانی کو؟

بگودربسترتنهایی وحسرت شبی جان داد

ولی تالحظه ی آخرچنین می گفت   امیدمن....رفیق من

                


+ تاریخ شنبه 6 / 4 / 1391برچسب:, | ساعت15:21 | نویسنده ندآ
|