هیییییی...نداجان دیگه کم آوردم.راستی ب وب بلاگفاکه آدرسشوگذاشتم بیا.لوکس بلاگ روکنارگذاشتم.میگفتم،باهرکی حرف میزنم بهم میگه چقدسردی یاناراحت وتوخودتی..اصن تواوج خوشحالی هم باشم چنین حرفایی بهم زدن.ازهمه چیزوهمه کس بریدم ولی فایده نداره..مگراینکه بریم زیرخاک تاتغیراحساس بشه..آدماشناخته نشناخته بارهاوبارهادست رودلم میذارنومیگن چراناراحتی..دیگه طاقتم تموم شده ازبس این حرفوتحویلم دادن.بسه دیگه زانوغم بغل گرفتن.راستی دوستت تارا چرا آپ نمیکنه.چیزی شده؟؟فک نکنه ماازهمه چیزبردیم،فراموششون میکنیم.نه تازندم این مغزکاربایدبکنه وفراموشی توکارش نیس.
پاسخ:والامصطفی نمی دونم چی بگم.......من خودمم ی مدت این جوری بودم (قبل از30گاری شدنم)آرومم کرد.....نمی گم توم بکش اتفاقا نه ......ولی خودت بایدسعی کنی شادباشی هیچ چیزوهیچ کس نمی تونه عامل خوشحالی توباشه به جز"تـــــــــــــــــــــــــــو"........تارا:نمی دونم حال وحوصله نداره نتش خیلی وقته قطه اینترنت کارتی داره